گاهی
دوشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۳۰ ب.ظ
خانمانــــسوز بود آتش آهــــی ، گاهی
ناله ای میشکند پشت سپاهی ، گاهی
گــر مقدر بشــود سلک سلاطین پــوید
سالــک بی خبر خفته به راهی گـاهی
قصه یوسف و آن قوم چه خوش پندی بود
به عــزیزی رسد افتاده به چاهی گاهی
هستیم سوختی از یک نظر ای اختر عشق
آتـــش افروز شود برق نگــاهی ، گاهی
روشنی بخش از آنم که بسوزم چون شمع
او سپیــدی بود از بخت ســیاهی ، گاهی
عجبی نیست اگر مونس یار است رقیب
بنشــیند برگل هـــرزه گیاهــی ، گـاهی
اشک در چشــم فریبنده ترت می بینم
در دل موج ببین صورت ماهی ، گاهی
زرد رویــی نـبـود عـیـب مــرانــم از کوی
جلوه بر قریه دهد خرمن کاهی ، گاهی
دارم امیــــد کــه بـا گـریـه دلـت نـرم کنم
بهر طوفان زده سنگیست پنهاهی گاهی
معینی کرمانشاهی
۹۴/۰۱/۳۱