نشناختی...
پنجشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۳۶ ب.ظ
از کنارم رد شدی بیاعتنا... نشناختی
چشم در چشمم شدی اما مرا... نشناختی
در تمام خاله بازیهای عهد کودکی...
همسرت بودم همیشه بیوفا... نشناختی؟
لیله باز کوچهی مجنونصفتها فکر کن...
جنب مسجد خانهی آجرنما... نشناختی؟
دختر همسایه یاد جرزنیهایت بهخیر...
این منم تکتاز گرگم برهوا... نشناختی؟
اسم من آقاست اما سالها پیش این نبود...
ماه بانو یادت آمد؟ مشتبا... نشناختی؟
کیست این مرد نگهبانت که چشمش برمن است...
آه! آری تازه فهمیدم چرا... نشناختی!!!
مجتبی سپید
۹۴/۰۶/۱۲