زیــباتـریـن اشــــعـار

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۹۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

 

دیدم از کوچه ی ما با دگران می گذری

با دلم گفت نگاهت : نگران می گذری

 

خبرت هست که دل از تو بریدم زین روی

دیده می بندی و چو بی خبران می گذری

 

گاه بشکفته چو گلهای چمن می آیی

روزی آشفته چو شوریده سران می گذری

 

ما نظر از تو گرفتیم چه رفته است تو را

که به ناز از بر صاحب نظران می گذری

 

بگذر از من که ندارم سر دیدار تو را

چه غمی دارم اگر با دگران می گذری

 

ای بسا ماه رخان را که در آغوش گرفت

خاک راهی که عروسانه بر آن میگذری

 

ناز مفروش و از این کوچه خرامان مگذر

که به خواری ز جهان گذران می گذری

 

تو هم ای یار چو آن قوم که در خاک شدند

روزی از کارگه کوزه گران می گذری

 

مهدی سهیلی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۵۰

هر چه این احساس را در انزوا پنهان کند

می تواند از خودش تا کی مرا پنهان کند؟


عشق، قابیل است؛ قابیلی که سرگردان هنوز

کشته خود را نمی داند کجا پنهان کند!


در خودش، من را فرو خورده ست، می خواهد چه قدر

ماه را بیهوده پشت ابرها پنهان کند؟!


هرچه فریاد است از چشمان او خواهم شنید!

هر چه را او سعی دارد بی صدا پنهان کند...


آه!، مردی که دلش از سینه اش بیرون زده ست

حرف هایش را، نگاهش را، چرا پنهان کند؟!!


خسته هرگز نیستم، بگذار بعد از سال ها

باز من پیدا شوم، باز او مرا پنهان کند..."


نجمه زارع

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۲۶

نغمه هامان در گلو بشکست و شادیها گریخت

مرغ رنگین بال عشق ما ر‌ه صحرا گرفت

 

بوسه‌های آتشین بر روی لبهامان فسرد

آشنائی‌های ما رنگ جدأییها گرفت

 

مرغ بخت آمد به بام خانه ام، اما پرید

دولت عشق ترا ایام داد اما گرفت

 

داستان چشم گریان مرا از شب بپرس

ای‌ بسا گوهر که دست غم از این دریا گرفت

 

"جام لبریز امیدم را فلک بر خاک ریخت"

"عشق را از ما گرفت، اما چه نازیبا گرفت"

 

از فریب روزگار ایمن مشو کاین بو الهوس

بر سکندر داد ملکی را که از دارا گرفت...


مهدی سهیلی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۱۹

پس شاخه‌های یاس و مریم فرق دارند

آری! اگر بسیار اگر کم فرق دارند


شادم تصور می‌کنی وقتی ندانی

لبخندهای شادی و غم فرق دارند


برعکس می‌گردم طواف خانه‌ات را

دیوانه‌ها آدم به آدم فرق دارند


من با یقین کافر، جهان با شک مسلمان

با این حساب اهل جهنم فرق دارند


بر من به چشم کشتة عشقت نظر کن

پروانه‌های مرده با هم فرق دارند


فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۴۷

گاهی شرار شرم و گاهی شور شیدایی است

این آتش از هر سر که بر خیزد تماشایی است


 دریا اگر سر می زند بر سنگ حق دارد

تنها دوای درد عاشق ناشکیبایی است


زیبای من ! روزی که رفتی با خودم گفتم

چیزی که دیگر بر نخواهد گشت، زیبایی است


راز مرا از چشمهایم می توان فهمید

این گریه های ناگهان از ترس رسوایی است


این خیره ماندن ها به ساعت های دیواری

تمرین برای روزهایی که نمی آیی است


شاید فقط عاشق بداند "او" چرا تنهاست

کامل ترین معنا برای عشق تنهایی است ...


فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۰۰


گرچه می گویند این دنیا به غیر از خواب نیست

ای اجل!مهمان نوازی کن که دیگر تاب نیست


بین ماهی های اقیانوس و ماهی های تنگ

هیچ فرقی نیست وقتی چاره ای جز آب نیست!


ما رعیت ها کجا!محصول باغستان کجا!؟

روستای سیب های سرخ بی ارباب نیست


ای پلنگ از کوه بالا رفتنت بیهوده است

از کمین بیرون مزن امشب شب مهتاب نیست


در نمازت شعر می خوانی و می رقصی٬دریغ

جای این دیوانگی ها گوشه محراب نیست


گردبادی مثل تو یک عمر سرگردان چیست؟

گوهری مانند مرگ  آنقدر هم نایاب نیست!...


فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۳۲

مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است

در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است


قصه ی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه

دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است


تشنگانِ مِهر محتاج ترحم نیستند

کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است


باشد ای عقل معاش اندیش، با معنای عشق -

آشنایم کن ولی نا آشنایی بهتر است


فهم این رندی برای اهل معنا سخت نیست

دلبری خوب است، اما دلربایی بهتر است


هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست

اینکه در آیینه گیسو می گشایی بهتر است


 کاش دست دوستی هرگز نمی دادی به من

« آرزوی وصل » از « بیم جدایی » بهتر است


فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۳۱


من خود دلم از مهر تو لرزید ,وگرنه

تیرم به خطا می رود اما به هدر,نه!


دل خون شده وصلم و لب های تو سرخ است

سرخ است ولی سرخ تر از خون جگر ,نه


با هرکه توانسته کنار آمده دنیا

با اهل هنر؟آری! با اهل نظر ؟نه!


بد خلقم و بد عهد زبانبازم و مغرور

پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟


یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد

یک بار دگر ,بار دگر, بار دگر .....نه!


فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۴:۳۰


 

پیکرتراش پیرم و با تیشه ی خیال

یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده ام

تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم

ناز هزار چشم سیه را خریده ام


بر قامتت که وسوسه ی شستشو در اوست

پاشیده ام شراب کف آلود ماه را

تا از گزند چشم بدت ایمنی دهم

دزدیده ام ز چشم حسودان نگاه را


تا پیچ و تاب قد تو را دلنشین کنم

دست از سر نیاز به هر سو گشوده ام

از هر زنی، تراش تنی وام کرده ام

از هر قدی کرشمه ی رقصی ربود ه ام


اما تو چون بُتی که بت ساز ننگرد

در پیش پای خویش به خاکم فکنده ای

مست از می غروری و دور از غم منی

گویی دل از کسی که تو را ساخت کنده ای


هشدار! زانکه در پس این پرده ی نیاز

آن بت تراش بلهوس چشم بسته ام

یک شب که خشم عشق تو دیوانه ام کند

بینند سایه ها که تو را هم شکسته ام!


نادر نادر پور


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۲۶



آه ای خداوند، ای خداوند کریم من

بر من ببخشای این چنین را آنچنان دیدن

در من ، کسی چون مست ،چون میخواره میگرید

بیچاره میگرید دلم، بیچاره میگرید

می پرسی آیا از چه خاموشم؟

ای دوست!گر دیگر سخن بر لب نمی رانم

هرگز نشد گفتن فراموشم

در خواب و بیداری

درگفتم،آری... 


نادر نادر پور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۲۵