بمان
دوشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۱۸ ب.ظ
قدری آهسته...دلم پشت غزل جامانده
دلِ حساس ،دلِ خسته ،دلِ وامانده
می دوی تند ،جوانی و ندارد نفسی
دلِ از تاب و تب افتاده و تنها مانده
جریان داری و تقدیر و قضا یار تواند
دل من ماهیِ دور از لب دریا مانده
روبروی تو درِ باغ خدا بازاست و ...
دل من دردل خشکیده ی صحرا مانده
قدری آهسته که دیدار تو حتی از دور
دردلم آتش عشقی ست که برپا مانده
قدراین یک غزل ای کاش کنارم باشی
می روی...سخت نگیر...سهم تو- فردا-مانده
مهدی زکی زاده
۹۴/۰۲/۱۴