زیــباتـریـن اشــــعـار

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب


عمر من دنبال تو ،دنبال زیبایی گذشت

با همین رویا که انگار اینجایی گذشت


بی تو دنیای من انگار بهم ریخته بود

شبهای بی تو بودنم چه یلدایی گذشت


بعد از رفتنت زندگی ام فکر تو بود

لحظه ها با ترسی از اینکه نمیایی گذشت


بین این مردم دنبال تو گشتم شب و روز

عمر من میان این جمع به تنهایی گذشت


کاش میشد با تو رسوا شوم اما عمر من

خنده دار است که در حسرت رسوایی گذشت


محمد تقی زاده


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۱۵

هرگز گرهت از غزلم واشدنی نیست

این غنچه پژمرده شکوفاشدنی نیست


شاید تو که یک رود روانی بتوانی

این برکه افسرده که دریا شدنی نیست


هرماه که می آیدازین خانه فراری ست

این خانه ویران شده زیبا شدنی نیست


افتاده به بن بستم و در پیش ندارم

راهی به جزآغوش تو اما شدنی نیست


عشق تو بزرگ است برای دل تنگم

اندوه تو در سینه من جا شدنی نیست


سید ابوالفضل صمدی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۰۰

پایان هر شکار به سود پلنگ نیست 

رستم همیشه فاتح میدان جنگ نیست


این مرد پاک باخته را سرزنش مکن 

هرکس که عشق را بپذیرد زرنگ نیست


هرقدر هم که دور شوی از برابرم

هیمالیا بریدنی از رود گنگ نیست


شعری که از تو دم نزند عاشقانه نیست

شعری که عاشقانه نباشد قشنگ نیست


با ابرها ببار که وقتی تو نیستی

رنگین کمان خانه ی ما هفت رنگ نیست


گنجشکها یکی یکی از شهر می روند

دیگر در این دیار مجال درنگ نیست


این تنگ آب کهنه ی بی اعتبار را 

بشکن که جای زندگی یک نهنگ نیست


سید ابوالفضل صمدی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۰۰

فکر می کردم که از گنجشک ها کم نیستم

حال می بینم کــه حتـی قدر آن هم نیستم


دور شو از پیش چشمم گل فروش پیر، من

دیگر آن دیوانــه ی گل های مریــم نیستم


پا به جنگل می گذارم آهوان رم می کنند

از کــه می ترسید آهو ها من آدم نیستم


هر نسیمی می تواند شاخه ام را بشکند

بـادهــای هـرزه فهمیـدند محکــم نیـستـم


شبنمی سرمست بودم روی گلبرگی سپید

چشــم وا کـردم همیــن امــروز دیدم نیستم


سید ابوالفضل صمدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۲۶


امروز را به باد سپردم


       امشب کنار پنجره بیدار مانده ام


دانم که بامداد


     امروز دیگری را با خود می آورد


تا من دوباره


                       

آن را بسپارمش به باد...



فریدون مشیری
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۲۰

بهار آمده اما هوا هوای تو نیست

مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست


به شوق شال و کلاه تو برف می آمد...

و سال هاست از این کوچه رد پای تو نیست


نسیم با هوس رخت های روی طناب

به رقص آمده و دامن رهای تو نیست


کنار این همه مهمان چقدر تنهایم!؟

میان این همه ناخوانده،کفش های تو نیست


به دل نگیر اگر این روزها کمی دو دلم

دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست


به شیشه می خورد انگشت های باران...آه...

شبیه در زدن تو...ولی صدای تو نیست


تو نیستی دل این چتر، وا نخواهد شد

غمی ست باران...وقتی هوا هوای تو نیست...!


اصغر معاذی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۳۰

قصه با طعــــــم دهان تو شنیـــدن دارد

خــواب،در بستـــر چشمان تو دیدن دارد


وقتی از شوق به موهای تو افتــاده نسیم

دست در دست تو هر کوچه دویدن دارد


تاک، ازبوی تَنَت مست، به خود می پیچد

سیب در دامنت احســـــاس رسیدن دارد


بیخ گوش تو دلاویزترین بـــاغ خــــداست

طعـــم گیلاس از این فاصله چیــــدن دارد


کودکی چشم به در دوخته ام...تنگ غروب

دل من شـــــوقِ در آغـــــوش پریدن دارد


"بوسه" سربسته ترین حرف خدا با لب توست

از لب سرخ تو این قصه شنیدن دارد...!


اصغر معاذی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۰۰


گیسوپریشان چشمهای دلبری دارد

اما برای توست هر افسونگری دارد


وقتی تو می خواهی که او پوشیده تر باشد

گیسوپریشان نیست دیگر ...روسری دارد


گیسوپریشان نیست...رخت و ظرف می شوید

در خانه ات انگیزه های مادری دارد


آرام می گیرد کنار بچه ها هر شب

هر شب هزاران قصه دیو و پری دارد


آرامشت را دوست دارد بی پریشانی

بر شانه موی بسته خاکستری دارد

#

با همسرت مانند یک گل مهربانی کن

چون زن دل از برگ گل نازک تری دارد


نغمه مستشار نظامی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۰۰


هرگز نخواستم که بگویم تو را چه قدر . . .

عاشق شدم ؟ چه وقت ؟ چگونه ؟ چرا ؟ چه قدر ؟!

 

هرگز نخواستم که بگویم نگاه تو

از ابتدای ساده ی این ماجرا چه قدر . . .

 

من را شکست ، ساخت ، شکست و دوباره ساخت !

من را چرا شکست ؟ چرا ساخت ؟ یا چه قدر . . . ؟

 

هرگز نخواستم به تو عادت کنم ولی

عادت نبود حسی از آن ابتدا چه قدر . . .

 

مانند پیچکی که بپیچد به روح من

ریشه دواند و سبز شد و ماند تا . . . چه قدر . . .

 

تقدیر را به نفع تو تغییر می دهند

اینجا فرشته ها که بدانی خدا چه قدر . . .

 

خوبست با تو با همه بی وفائیت

قلبم گرفته است ، نپرس از کجا ؟ چه قدر . . .

 

قلبم گرفته است ، سرم گیج می رود

هرگز نخواستم که بدانی تو را چه قدر . . . !!

 

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۰۰



نزدیک غروب هیجان آور کوچه

من باز به شوق تو نشستم سر کوچه


گل های سر روسری ات مثل همیشه 

زنبور عسل ریخته سرتاسر کوچه


از دوختن چشم قشنگت به زمین است

نقشی که چنین حک شده در باور کوچه


اینگونه نگین در همه ی عمر ندیدم

اینقدر برازنده بر انگشتر کوچه


«گل در برو می در کف و معشوق ...» خدایا

من مست غزلخوانی سکرآور کوچه


لب تر کن تا ور بکشد پاشنه اش را

بی واهمه یکبار دگر قیصر کوچه


من کشته ی این عشقم و باید بگذارند 

فردای جهان نام مرا برسر کوچه


رضا نیکوکار


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۰۰