زیــباتـریـن اشــــعـار

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

پس شاخه‌های یاس و مریم فرق دارند

آری! اگر بسیار اگر کم فرق دارند


شادم تصور می‌کنی وقتی ندانی

لبخندهای شادی و غم فرق دارند


برعکس می‌گردم طواف خانه‌ات را

دیوانه‌ها آدم به آدم فرق دارند


من با یقین کافر، جهان با شک مسلمان

با این حساب اهل جهنم فرق دارند


بر من به چشم کشتة عشقت نظر کن

پروانه‌های مرده با هم فرق دارند


فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۴۷

گاهی شرار شرم و گاهی شور شیدایی است

این آتش از هر سر که بر خیزد تماشایی است


 دریا اگر سر می زند بر سنگ حق دارد

تنها دوای درد عاشق ناشکیبایی است


زیبای من ! روزی که رفتی با خودم گفتم

چیزی که دیگر بر نخواهد گشت، زیبایی است


راز مرا از چشمهایم می توان فهمید

این گریه های ناگهان از ترس رسوایی است


این خیره ماندن ها به ساعت های دیواری

تمرین برای روزهایی که نمی آیی است


شاید فقط عاشق بداند "او" چرا تنهاست

کامل ترین معنا برای عشق تنهایی است ...


فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۰۰


گرچه می گویند این دنیا به غیر از خواب نیست

ای اجل!مهمان نوازی کن که دیگر تاب نیست


بین ماهی های اقیانوس و ماهی های تنگ

هیچ فرقی نیست وقتی چاره ای جز آب نیست!


ما رعیت ها کجا!محصول باغستان کجا!؟

روستای سیب های سرخ بی ارباب نیست


ای پلنگ از کوه بالا رفتنت بیهوده است

از کمین بیرون مزن امشب شب مهتاب نیست


در نمازت شعر می خوانی و می رقصی٬دریغ

جای این دیوانگی ها گوشه محراب نیست


گردبادی مثل تو یک عمر سرگردان چیست؟

گوهری مانند مرگ  آنقدر هم نایاب نیست!...


فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۳۲

مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است

در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است


قصه ی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه

دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است


تشنگانِ مِهر محتاج ترحم نیستند

کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است


باشد ای عقل معاش اندیش، با معنای عشق -

آشنایم کن ولی نا آشنایی بهتر است


فهم این رندی برای اهل معنا سخت نیست

دلبری خوب است، اما دلربایی بهتر است


هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست

اینکه در آیینه گیسو می گشایی بهتر است


 کاش دست دوستی هرگز نمی دادی به من

« آرزوی وصل » از « بیم جدایی » بهتر است


فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۳۱


من خود دلم از مهر تو لرزید ,وگرنه

تیرم به خطا می رود اما به هدر,نه!


دل خون شده وصلم و لب های تو سرخ است

سرخ است ولی سرخ تر از خون جگر ,نه


با هرکه توانسته کنار آمده دنیا

با اهل هنر؟آری! با اهل نظر ؟نه!


بد خلقم و بد عهد زبانبازم و مغرور

پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟


یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد

یک بار دگر ,بار دگر, بار دگر .....نه!


فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۴:۳۰


 

پیکرتراش پیرم و با تیشه ی خیال

یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده ام

تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم

ناز هزار چشم سیه را خریده ام


بر قامتت که وسوسه ی شستشو در اوست

پاشیده ام شراب کف آلود ماه را

تا از گزند چشم بدت ایمنی دهم

دزدیده ام ز چشم حسودان نگاه را


تا پیچ و تاب قد تو را دلنشین کنم

دست از سر نیاز به هر سو گشوده ام

از هر زنی، تراش تنی وام کرده ام

از هر قدی کرشمه ی رقصی ربود ه ام


اما تو چون بُتی که بت ساز ننگرد

در پیش پای خویش به خاکم فکنده ای

مست از می غروری و دور از غم منی

گویی دل از کسی که تو را ساخت کنده ای


هشدار! زانکه در پس این پرده ی نیاز

آن بت تراش بلهوس چشم بسته ام

یک شب که خشم عشق تو دیوانه ام کند

بینند سایه ها که تو را هم شکسته ام!


نادر نادر پور


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۲۶



آه ای خداوند، ای خداوند کریم من

بر من ببخشای این چنین را آنچنان دیدن

در من ، کسی چون مست ،چون میخواره میگرید

بیچاره میگرید دلم، بیچاره میگرید

می پرسی آیا از چه خاموشم؟

ای دوست!گر دیگر سخن بر لب نمی رانم

هرگز نشد گفتن فراموشم

در خواب و بیداری

درگفتم،آری... 


نادر نادر پور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۲۵


ای آنکه از دیار من آخر گریختی

چون شد که از تو باز نیامد نشانه ای

از بعد رفتنت نشناسم جز این دو حال

رنج زمانه ای و گذشت زمانه ای


در کوره راه زندگیم جای پای تست

پایی که بی گمان نتوانم بدو رسید

پایی که نقش هر قدمش نقش آرزوست

کی می توانم اینکه به هر آرزو رسید...


نادر نادر پور


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۲۰

دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت

زندگی بعد تو بر هیچ‌کس آسان نگرفت


چشمم افتاد به چشم تو ولی خیره نماند

شعله‌ای بود که لرزید، ولی جان نگرفت


دل به هرکس که رسیدیم سپردیم ولی

قصه‌ی عاشقی ما سر و سامان نگرفت


تاج سر دادمش و سیم و زر، اما از من

عشق جز عمر گرانمایه به تاوان نگرفت


مثل نوری که به سوی ابدیت جاریست

قصه‌ای با تو شد آغاز که پایان نگرفت ...


فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۲۹


گر آخرین فریب تو ، ای زندگی ، نبود 

اینک هزار بار ، رها کرده بودمت 


زان پیشتر که باز مرا سوی خود کِشی

در پیش پای مرگ فدا کرده بودمت


هر بار کز تو خواسته ام بر کنم امید 

آغوش گرم خویش برویم گشاده ای 


دانسته ام که هر چه کنی جز فریب نیست 

اما درین فریب ، فسون ها نهاده ای 


در پشت پرده ، هیچ مداری جز این فریب 

لیکن هزار جامه بر اندام او کنی


چون از ملال روز و شبت خاطرم گرفت 

او را طلب کنی و مرا رام او کنی


روزی نقاب عشق به رخسار او نهی

تا نوری از امید بتابد به خاطرم 


روزی غرور شعر و هنر نام او کنی

تا سر بر آفتاب بسایم که شاعرم 


در دام این فریب ، بسی دیر مانده ام

دیگر به عذر تازه نبخشم گناه خویش


ای زندگی ، دریخ که چون از تو بگسلم 

در آخرین فریب تو جویم پناه خویش


نادر نادر پور


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۲۲