کنار گیسوانت رهبری ؛ سخت َ ست ؛ می فهمی؟
و راضی کردنت به همسری ؛ سخت َ ست ؛ می فهمی؟
به فکرت بودم و دیدم نمازم را قضا کردم
تو باشی و نباشد کافری ؛ سخت َ ست ؛ می فهمی؟
تو با شیرین زبانی تشنه ام کردی به لبهایت
گذشتن از لبانت سرسری ؛ سخت َ ست ؛ می فهمی؟
مشخص کردن ِ این که تو زیبایی وَ یا آهو
میان این دو محشر داوری ؛ سخت َ ست ؛ می فهمی؟
تصور کردنِ این که خدای من دو چشم توست
برای مردم پامنبری ؛ سخت َ ست ؛ می فهمی؟
نشستی پیش من با موی مشکی ، شانه اش کردی
تحمل کردنِ این دلبری ؛ سخت َ ست ؛ می فهمی؟
تو را دیدن به وقت ناز کردن ، هر زمان بانو
به جان مادرم بی روسری ؛ سخت َ ست ؛ می فهمی؟
بسیجی هستم و باید خطابت من کنم ، خواهر
تو را دیدن به چشم خواهری ؛ سخت َ ست ؛ می فهمی؟
آرنگ داودی