زیــباتـریـن اشــــعـار

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۵ مطلب با موضوع «رضا نیکوکار» ثبت شده است



نزدیک غروب هیجان آور کوچه

من باز به شوق تو نشستم سر کوچه


گل های سر روسری ات مثل همیشه 

زنبور عسل ریخته سرتاسر کوچه


از دوختن چشم قشنگت به زمین است

نقشی که چنین حک شده در باور کوچه


اینگونه نگین در همه ی عمر ندیدم

اینقدر برازنده بر انگشتر کوچه


«گل در برو می در کف و معشوق ...» خدایا

من مست غزلخوانی سکرآور کوچه


لب تر کن تا ور بکشد پاشنه اش را

بی واهمه یکبار دگر قیصر کوچه


من کشته ی این عشقم و باید بگذارند 

فردای جهان نام مرا برسر کوچه


رضا نیکوکار


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۰۰


زخم ها بسیار اما نوشداروها کم است

دل که می گیرد تمام سِحر و جادوها کم است


هر نسیمی با خودش بوی تو را آورده است

بادها فهمیده اند اعجاز شب بوها کم است


تا تو لب وا می کنی زنبورها کِل می کشند

هرچه می ریزی عسل در جام کندوها کم است


بیشتر از من طلب کن عشق ! من آماده ام

خواهش پرواز کردن از پرستوها کم است


از سمرقند و بخارا می شود آسان گذشت

دیگر این بخشش برای خال هندوها کم است


عاشقم...یعنی برای وصف حال و روز من

هرچه فال خواجه و دیوان خواجوها کم است


من همین امروز یا فردا به جنگل می زنم

جرأت دیوانگی در شهر ترسوها کم است!


رضا نیکوکار


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۰۰



گرچه گاهی حال من مانند گیسوهای توست

چشمه ی آرامشم پایین ابروهای توست


خنده کن تا جای خون در من عسل جاری کنی

بهترین محصول ها مخصوص کندوهای توست


فتنه ها افتاده بین روسری های سرت

خون به پا کردی ، ببین! دعوا سر موهای توست


کار دنیا را بنازم که پر از وارونگی ست

یک پلنگ مدعی در دام آهوهای توست


فتح خواهم کرد روزی سرزمینت را اگر

لشکری آماده پشت برج و باروهای توست


شهر را دارد به هم می ریزد امشب، جمع کن

سینه چاکی را که مست از زخم چاقوهای توست


کوک کن ، بردار سازت را ، برقصان و برقص

زندگی آهنگ زیبای النگوهای توست


خوش به حال من که می میرم برایت اینهمه

مرگ امکانی به سمت نوشداروهای توست


رضا نیکوکار

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۳۰

 

طرح اندام تو انگیزه ی معماری هاست

دلت آیینه ی ایوان طلاکاری هاست


باید از دور به لبخند تو قانع باشم

اخم تو عاقبت تلخ طمعکاری هاست


جای هر دفتر شعری که در آن نامت نیست

توی تاریک ترین گوشه ی انباری هاست


نفس بادصبا مشک فشان هم بشود

باز بوی خوش تو رونق عطاری هاست


باتو خوشبخت ترین مرد جهان خواهم شد

گرچه این خواسته ی قلبی بسیاری هاست


گاه آرامم و گاهی نگران ، دنیایم -

شرح آشفته ای از مستی و هشیاری هاست


نیمه ی خالی لیوان مرا پُر نکنید

دل من عاشق اینگونه گرفتاری هاست


رضا نیکوکار

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۴۰

 

در خواب هم ای کوفه نمی بینی از این پس

اللهُ احد از نفس ماه بریزد


دیگر سر این کوچه کسی نیست که هر شب

بارانی از الماس ته چاه بریزد



 


یک خاطره مانده ست از آن چاه و از آن ماه

از غربت شب های تو اما خبری نیست


تا بوی کباب از جگر کوچه بلند است

از نان و رطب های تو مولا خبری نیست





شوق ملکوت از ته چشمان تو پیداست

ای آینه ی حک شده بر سینه ی محراب


در عرش محمد(ص) به تماشای تو برخاست

ای واشده فرق تو در آیینه ی محراب




 

بعد از تو کسی نیست که با پُشته ی نانش

آرام بیاید درِ هرخانه شبانه


در دست یتیمان جهان کاسه ی صبر است

«ای تیر غمت را دل عشّاق نشانه »



 

هر شعر که در وصف تو خواندیم و شنیدیم 

هرجرعه بنام تو شرابی ازلی بود


تاهست علی هست و علی هست و علی هست

تا بود علی بود و علی بود و علی بود...


رضا نیکوکار

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۲۶