زیــباتـریـن اشــــعـار

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۴ مطلب با موضوع «نادر نادر پور» ثبت شده است


 

پیکرتراش پیرم و با تیشه ی خیال

یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده ام

تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم

ناز هزار چشم سیه را خریده ام


بر قامتت که وسوسه ی شستشو در اوست

پاشیده ام شراب کف آلود ماه را

تا از گزند چشم بدت ایمنی دهم

دزدیده ام ز چشم حسودان نگاه را


تا پیچ و تاب قد تو را دلنشین کنم

دست از سر نیاز به هر سو گشوده ام

از هر زنی، تراش تنی وام کرده ام

از هر قدی کرشمه ی رقصی ربود ه ام


اما تو چون بُتی که بت ساز ننگرد

در پیش پای خویش به خاکم فکنده ای

مست از می غروری و دور از غم منی

گویی دل از کسی که تو را ساخت کنده ای


هشدار! زانکه در پس این پرده ی نیاز

آن بت تراش بلهوس چشم بسته ام

یک شب که خشم عشق تو دیوانه ام کند

بینند سایه ها که تو را هم شکسته ام!


نادر نادر پور


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۲۶



آه ای خداوند، ای خداوند کریم من

بر من ببخشای این چنین را آنچنان دیدن

در من ، کسی چون مست ،چون میخواره میگرید

بیچاره میگرید دلم، بیچاره میگرید

می پرسی آیا از چه خاموشم؟

ای دوست!گر دیگر سخن بر لب نمی رانم

هرگز نشد گفتن فراموشم

در خواب و بیداری

درگفتم،آری... 


نادر نادر پور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۲۵


ای آنکه از دیار من آخر گریختی

چون شد که از تو باز نیامد نشانه ای

از بعد رفتنت نشناسم جز این دو حال

رنج زمانه ای و گذشت زمانه ای


در کوره راه زندگیم جای پای تست

پایی که بی گمان نتوانم بدو رسید

پایی که نقش هر قدمش نقش آرزوست

کی می توانم اینکه به هر آرزو رسید...


نادر نادر پور


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۲۰


گر آخرین فریب تو ، ای زندگی ، نبود 

اینک هزار بار ، رها کرده بودمت 


زان پیشتر که باز مرا سوی خود کِشی

در پیش پای مرگ فدا کرده بودمت


هر بار کز تو خواسته ام بر کنم امید 

آغوش گرم خویش برویم گشاده ای 


دانسته ام که هر چه کنی جز فریب نیست 

اما درین فریب ، فسون ها نهاده ای 


در پشت پرده ، هیچ مداری جز این فریب 

لیکن هزار جامه بر اندام او کنی


چون از ملال روز و شبت خاطرم گرفت 

او را طلب کنی و مرا رام او کنی


روزی نقاب عشق به رخسار او نهی

تا نوری از امید بتابد به خاطرم 


روزی غرور شعر و هنر نام او کنی

تا سر بر آفتاب بسایم که شاعرم 


در دام این فریب ، بسی دیر مانده ام

دیگر به عذر تازه نبخشم گناه خویش


ای زندگی ، دریخ که چون از تو بگسلم 

در آخرین فریب تو جویم پناه خویش


نادر نادر پور


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۲۲