زیــباتـریـن اشــــعـار

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۹۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است


گیسوپریشان چشمهای دلبری دارد

اما برای توست هر افسونگری دارد


وقتی تو می خواهی که او پوشیده تر باشد

گیسوپریشان نیست دیگر ...روسری دارد


گیسوپریشان نیست...رخت و ظرف می شوید

در خانه ات انگیزه های مادری دارد


آرام می گیرد کنار بچه ها هر شب

هر شب هزاران قصه دیو و پری دارد


آرامشت را دوست دارد بی پریشانی

بر شانه موی بسته خاکستری دارد

#

با همسرت مانند یک گل مهربانی کن

چون زن دل از برگ گل نازک تری دارد


نغمه مستشار نظامی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۰۰


هرگز نخواستم که بگویم تو را چه قدر . . .

عاشق شدم ؟ چه وقت ؟ چگونه ؟ چرا ؟ چه قدر ؟!

 

هرگز نخواستم که بگویم نگاه تو

از ابتدای ساده ی این ماجرا چه قدر . . .

 

من را شکست ، ساخت ، شکست و دوباره ساخت !

من را چرا شکست ؟ چرا ساخت ؟ یا چه قدر . . . ؟

 

هرگز نخواستم به تو عادت کنم ولی

عادت نبود حسی از آن ابتدا چه قدر . . .

 

مانند پیچکی که بپیچد به روح من

ریشه دواند و سبز شد و ماند تا . . . چه قدر . . .

 

تقدیر را به نفع تو تغییر می دهند

اینجا فرشته ها که بدانی خدا چه قدر . . .

 

خوبست با تو با همه بی وفائیت

قلبم گرفته است ، نپرس از کجا ؟ چه قدر . . .

 

قلبم گرفته است ، سرم گیج می رود

هرگز نخواستم که بدانی تو را چه قدر . . . !!

 

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۰۰



نزدیک غروب هیجان آور کوچه

من باز به شوق تو نشستم سر کوچه


گل های سر روسری ات مثل همیشه 

زنبور عسل ریخته سرتاسر کوچه


از دوختن چشم قشنگت به زمین است

نقشی که چنین حک شده در باور کوچه


اینگونه نگین در همه ی عمر ندیدم

اینقدر برازنده بر انگشتر کوچه


«گل در برو می در کف و معشوق ...» خدایا

من مست غزلخوانی سکرآور کوچه


لب تر کن تا ور بکشد پاشنه اش را

بی واهمه یکبار دگر قیصر کوچه


من کشته ی این عشقم و باید بگذارند 

فردای جهان نام مرا برسر کوچه


رضا نیکوکار


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۰۰


زخم ها بسیار اما نوشداروها کم است

دل که می گیرد تمام سِحر و جادوها کم است


هر نسیمی با خودش بوی تو را آورده است

بادها فهمیده اند اعجاز شب بوها کم است


تا تو لب وا می کنی زنبورها کِل می کشند

هرچه می ریزی عسل در جام کندوها کم است


بیشتر از من طلب کن عشق ! من آماده ام

خواهش پرواز کردن از پرستوها کم است


از سمرقند و بخارا می شود آسان گذشت

دیگر این بخشش برای خال هندوها کم است


عاشقم...یعنی برای وصف حال و روز من

هرچه فال خواجه و دیوان خواجوها کم است


من همین امروز یا فردا به جنگل می زنم

جرأت دیوانگی در شهر ترسوها کم است!


رضا نیکوکار


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۰۰



گرچه گاهی حال من مانند گیسوهای توست

چشمه ی آرامشم پایین ابروهای توست


خنده کن تا جای خون در من عسل جاری کنی

بهترین محصول ها مخصوص کندوهای توست


فتنه ها افتاده بین روسری های سرت

خون به پا کردی ، ببین! دعوا سر موهای توست


کار دنیا را بنازم که پر از وارونگی ست

یک پلنگ مدعی در دام آهوهای توست


فتح خواهم کرد روزی سرزمینت را اگر

لشکری آماده پشت برج و باروهای توست


شهر را دارد به هم می ریزد امشب، جمع کن

سینه چاکی را که مست از زخم چاقوهای توست


کوک کن ، بردار سازت را ، برقصان و برقص

زندگی آهنگ زیبای النگوهای توست


خوش به حال من که می میرم برایت اینهمه

مرگ امکانی به سمت نوشداروهای توست


رضا نیکوکار

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۳۰

 

طرح اندام تو انگیزه ی معماری هاست

دلت آیینه ی ایوان طلاکاری هاست


باید از دور به لبخند تو قانع باشم

اخم تو عاقبت تلخ طمعکاری هاست


جای هر دفتر شعری که در آن نامت نیست

توی تاریک ترین گوشه ی انباری هاست


نفس بادصبا مشک فشان هم بشود

باز بوی خوش تو رونق عطاری هاست


باتو خوشبخت ترین مرد جهان خواهم شد

گرچه این خواسته ی قلبی بسیاری هاست


گاه آرامم و گاهی نگران ، دنیایم -

شرح آشفته ای از مستی و هشیاری هاست


نیمه ی خالی لیوان مرا پُر نکنید

دل من عاشق اینگونه گرفتاری هاست


رضا نیکوکار

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۴۰

 

در خواب هم ای کوفه نمی بینی از این پس

اللهُ احد از نفس ماه بریزد


دیگر سر این کوچه کسی نیست که هر شب

بارانی از الماس ته چاه بریزد



 


یک خاطره مانده ست از آن چاه و از آن ماه

از غربت شب های تو اما خبری نیست


تا بوی کباب از جگر کوچه بلند است

از نان و رطب های تو مولا خبری نیست





شوق ملکوت از ته چشمان تو پیداست

ای آینه ی حک شده بر سینه ی محراب


در عرش محمد(ص) به تماشای تو برخاست

ای واشده فرق تو در آیینه ی محراب




 

بعد از تو کسی نیست که با پُشته ی نانش

آرام بیاید درِ هرخانه شبانه


در دست یتیمان جهان کاسه ی صبر است

«ای تیر غمت را دل عشّاق نشانه »



 

هر شعر که در وصف تو خواندیم و شنیدیم 

هرجرعه بنام تو شرابی ازلی بود


تاهست علی هست و علی هست و علی هست

تا بود علی بود و علی بود و علی بود...


رضا نیکوکار

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۲۶

چون شیر عاشقی که به آهوی پرغرور

من عاشقم به دیدنت از تپه های دور

 

من تشنه ام به رد شدنت از قلمرو ام

آهو ! بیا و رد شو از این دشت سوت و کور

 

رد شو که شهر گل بدهد زیر ردِّ پات

اردیبهشت هدیه بده ضمنِ هر عبور

 

آواره ی نجابت چشمان شرجی ات

توریست های نقشه به دست بلوند و بور

 

هرگاه حین گپ زدنت خنده می کنی

انگار "ذوالفنون" زده از "اصفهان" به "شور"

 

دردی دوا نمی کند از من ترانه هام

من آرزوی وصل تو را می برم به گور

 

مرجان ! ببخش "داش آکلت" رفت و دم نزد

از آنچه رفت بر سر این دل ، دل صبور

 

تعریف کردم از تو ، تو را چشم می زنند

هان ای غزل ! بسوز که چشم حسود کور


حامد عسگری

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۰۰

پرنده بودی و از بام من پرت دادند 

تو ساک بستی و نام مسافرت دادند 

 

قَدت خمید ، نگاهت شکست ، روحت مُرد

کلاغهای مزاحم چه بر سرت دادند ؟

 

تو نیم دیگر من بودی و ندانستی

چه داغها که به این نیم دیگرت دادند

 

خدا نخواست من و تو کنار هم باشیم

سه چار هفته به کنکور شوهرت دادند !!!


حامد عسگری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۳۰

شانه ات رادیر آوردی سرم را باد برد

خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد


من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند

نیمم آتش سوخت،نیم دیگرم را باد برد


از غزلهایم فقط خاکستری مانده به جا

بیت های روشن و شعله ورم را باد برد


با همین نیمه همین معمولی ساده بساز

دیر کردی نیمه ی عاشق ترم را باد برد


بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت

وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد


حامد عسگری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۳۰